آخرین نوشتههای یک ذهن طنز پرداز
نوشابه فقط با غذا
طبق اعلام مسئولین، سالانه میلیونها لیتر مشروبات الکلی به داخل کشور قاچاق میشود و همچنین مقادیر زیادی مشروبات تقلبی توسط توسط نخبگان داخلی تولید و روانه بازار میشود .
اینها واقعیته و طنزپردازی نیست .
دلیل قاچاق رو نمیدونم ولی فکر میکنم دلیل تولید مشروبات تقلبی رو کشف کرده باشم .
سالها پیش ، قحطی شدیدی در امر نوشابه به وجود آمده بود و شعار ” نوشابه با غذا “همه جا دیده میشد .
تصور کنید که در اوج گرمای تابستان و آفتاب تموز،شیشه های نوشابه رو داخل یخچال ویترینی فری کثیف میدیدی.
طفلک شیشه نوشابه از زور سرمای یخچال عرق کرده بود و یک سوم بالای محتویات
شیشه یخ زده بود .دیگه حالی به آدم میمونه؟ نه والا !
اگر هم میخواستی نوشابه با غذا بخوری، باید اوج مدیریت و هماهنگی بین غذا و نوشابه رو به خرج میدادی.
اگه نوشابه زودتر تموم میشد ، هیچ تضمینی وجود نداشت که به افتخارتون، نوشابه دوم رو باز کنن.
بعضی عزیزان سودجو که این وضعیت رو دیدن ، اقدام به تولید و توزیع نوشابه های
خانگی و دست ساز کردند که حسابی هم کار و بارشون گرفت .
بعدش تصمیم گرفتن که کسب و کارشون رو گسترش بدن و روی نوشیدنیهای
غیر شرعی هم سرمایه گذاری کنند .
اتفاقا در اون زمینه هم خیلی موفق عمل کردند و موجبات شادمانی مصرف کنندگان
رو فراهم کردند. ولی چون سیستم دستی بود و خیلی دقیق نبود گاهی ترکیبات قاطی
میشد و مصرف کنندگان زیادی شاد میشدن و از زور شادی چه کارها که نمی کردن .
البته مصرف کنندگان عمدتا از این شادی مضاعف هم استقبال میکردن . فقط دسته
قلیلی که زیرزیرکی کار میکردن و هم میخواستن حفظ ظاهر کنن و هم باطن رو صفا بدن، به مشکل برخورد می کردن و دستشون رو میشد.
بهرحال این صنعت میلیاردی، روز به روز در سایه خودباوری تولید کنندگان و استقبال
مصرف کنندگان ، شکوفا تر شد ، تا بلکه بتواند شکوفهای بر دهان عزیزان برویاند.
بابا این هنر پیشه مرموز کیه؟
دیروز از فرط بیکاری، فرت و فرت فیلم دیدم. آخرش فیلمی دیدم در ژانر پلیسی معمایی که آدم رو یاد پوآرو میانداخت.
چون اینجا هم کارآگاه فرانسوی زبان بود. نمیدونم چه اصراریه بگن فرانسویها باهوشن. بابا یک چیزی بگین که باورپذیر باشه.
مثلا بگین فرانسویها خوشکل و نازن. والا اگه ما چیزی بگیم. لوکوپیای زبون بگیریم اگه اعتراض کنیم.
منظورم خروسهای فرانسویه.
اینقده خوشکل و نازن که شدن سمبل فرانسه. احتمالا در گذشتههای دور، چیز نازتری موجود نبوده که سمبل بشه، یا سمبلی نبوده که ناز باشه.
حالا غرض از اینهمه روده درازی معرفی هنرپیشه نقش اول فیلم بود. حدس بزنین کی بود؟
احتمالا رفتین سراغ آلپاچینو و کوین اسپیسی و کلینت ایستوود و فکر کردین خیلی هم باهوشین.
باید بگم که سریعتر سری به محل استراحت بزنید، چون ظاهرا فکرتون و سایر مواضعتون نیاز به استراحت و شستشو دارن.
این هنرپیشه درجه یک رو همتون میشناسید. البته نه به خاطر فیلمهای جدی، به خاطر کمدی!
چه عجب که درست حدس زدین! بله مستر بین خودمون، یا همون روان ادکینسون خارجیا.
اسم سریال هم میگرته و بسیار هم جذابه. البته جذابیتش فقط به خاطر مستر بین نیست، بلکه فیلمنامه نویسی و کارگردانی هم در سطح عالی اجرا شده. ولی بازی روان ادکینسون واقعا شاخصه.
همیشه فکر میکردم خارج اونقدر بی در و پیکره که هر کسی که یکم قیافه و هیکل داشته باشه و با آقای چیز دوست باشه، سریع سوپر استار میشه.
الان فهمیدم درسته خارج خیلی جای اخیه، ولی کسی الکی معروف نمیشه و احتمالا یک چیز بزرگ به جز قیافه هم داره و اون هنره!
چشمک عقاب
عنوان فیلمی که دیروز دیدم.
البته عنوانش چشم عقاب (Eagle Eye) بود, ولی خوب آخرش با عینک و چشمک و از قبیل حرکات ختم میشد.
داستان ابر کامپیوتر خودسری بود که با دیدن چند تا دروغ کوچولو از مسئولین دولتی پاک قاطی میکنه و اونها رو دشمن خلق تلقی میکنه. بعدش هم سریع نقشه نابودی اونها رو طراحی و به اجرا میذاره!
اینو میزنه… اونو میکشه. اونقدر هم تمیز کار میکنه که نگو. اگه کسی رو قراره سه دقیقه دیگه بکشه، سر سه دقیقه میکشه یعنی دو دقیقه و پنجاه و نه ثانیه نمیشه!
آخرش برای این دراکولا اشکال فنی پیش میاد، وگرنه میخواست رئیس جمهور + وزرا رو هم آبکش کنه .
بیاختیار خوشحال شدم که چنین چیزی فعلا واقعیت نداره و تخیل فیلمساز بوده. وگرنه آمار کشتار سیاسیون دنیا با آمار کشته شدگان کرونا، برابری میکرد.
در انتخاب همسر دقت کنید!
دیروز فیلم موسس یا همون (The Founder) معروف رو تماشا میکردم.
طرف (ری کراک) اول دستگاه بستنی زن میفروخت. بعدش با کلک زدن به شریک و شریک زندگی و بانک و غیره، تونست صاحب مکدونالد بشه.
مک دونالد، در اصل مال دو تا برادر گاگول بود که البته خدای اعتماد به نفس تشریف داشتن. برای همین هم سرشون هی کلاه میرفت. اول فیلم، همه چیز مال این دو تا بود در حالی که آخر فیلم حتی اجازه استفاده از عنوان مک دونالد رو هم نداشتن.
زن اولیه ری کراک، خیلی زشت بود که حالا اینش مهم نیست. چون کراک همش بیرون بود و اصلا قیافه اون رو نمیدید. مهم اینه که خیلی ترسو بود و اصلا اهل ریسک نبود. این اصلا با روحیه کراک جور در نمیومد.
البته کراک وسط فیلم، زن زیبایی رو دید که تو رستوران پیانو میزد و کراک از همین جا فهمید که زنه خیلی اهل خطره!
بنابراین یک روز که با زنش داشتن سوپ هویج میخوردن، گفت من طلاق میخوام یالا! همین و بعدش زنش رو طلاق داد. نه داد و بیدادی، نه ظرفها رو شکوند، نه طرف رو کتک زد!
اساسا غرب جای خیلی بدیه و عواطف و احساسات خیلی وقته از دست رفته. آمریکا که از غرب هم بدتره.
بعدش هم سریع رفت سراغ پیانیسته و با نگاهش کم مونده طرف رو قورت بده.
درنهایت طرف رو سریع به عقد خودش درآورد که خیالش راحت شه.
توصیه ما به کارافرینان عزیز اینه که از اول ببینید زنبیل رو کجا گذاشتید و دنبال چه جنسی هستین که بعدا مجبور به گردشهای ناگهانی و لایی کشیدنهای پی در پی نباشید.
88 دقیقه دلهره با آل… – زنها هم میتوانند!
آلپاچینو، در فیلم نقش استاد دانشگاه مهربانی را بازی میکرد که بیشتر جمعیت کلاس را دختران تشکیل میدادند.
طلاق سهمیه بندی میشه ؟
جواب رو دقیقا نمیدونم. در هر صورت با طرح سهمیه بندی طلاق، شدیدا موافقم .
البته وصایایی هم دارم که امیدوارم مسئولین منظور کنن.
1- از آنجاییکه مردم عزیز به هرچیزیکه قراره سهمیه بندی بشه، هجوم میارن;
احتمالا در روزهای پیش از اجرای طرح، با ترافیک شدید در محور دفترخانهها روبرو خواهیمبود.
بنابراین باید فکری کرد. میشه فرایند طلاق رو زوج و فرد کرد.
با توجه به شماره آخر کارت ملی مرد یا کارت ملی زن.
اصلا میشه دو تا شماره رو با هم جمع و تقسیم بر سه و در نهایت زیر رادیکالی چیزی برد
که عدالت هم رعایت بشه و تنش مضاعف درست نشه .
همچنین باید از ورود خانواده، دوستان و آشنایان بیکار که به قصد تفریح و پرکردن اوقات فراغت
از دور و نزدیک، تشریف آوردن، جلوگیری کرد. دم در دفاتر هم میشه پارکبان، مجهز به گاز
و شوکر مستقر کرد.چون احتمال درگیری و شاخ به شاخ شدن، بینهایت بالاست،
در حد شاخ آفریقا !
اصلا میشه اپلیکیشن ” الو طلاق ” درست کرد تا نیاز به مراجعه به دفاتر نباشه و سردفتر
با موتور به محل زوجین بره. فقط مشکل اینه که نمیشه زوجین رو در یک محل جمع کرد .
اگه میشد که طلاق نمیگرفتن!
2-دفاتر مواظب افراد شیاد باشند.
ممکن است بعضی از افراد جهت ایجاد بازار سیاه سهمیه بندی طلاق، به دفاتر مراجعه
و نوبت بگیرن. .
پیشنهاد میشه تا حداقل 20 درصد مبلغ مهریه، به عنوان گروئی از افراد اخذ بشه تا کسی
بیخودی وقت دفاتر رو نگیره.
اگر فرد خیلی مفلس بود، خودش گروگان گرفته بشه و تا روز موعود، هر دقیقه اطاق عقد
رو تی بکشه تا هم دلش و هم سایر مواضعش بسوزه.
3-همانطوریکه طلاق سهمیه بندی میشه، ازدواج بعد از طلاق هم سهمیهبندی بشه تا کسی
به هوای کسی و در پی هوسی، طلاق نگیره.
4- برای طلاق، همانند کارت ملی هوشمند، یک گواهی موقت صادر بشه که افراد برای
انجام کارهای خیلی واجب خود، نظیر دوستی، خواستگاری، جشن طلاق و غیره دچار تنگنا
نشن.
5-به ابهامات طرح، سریعا پاسخ داده بشه .
مثلا اگر زوجین امروز در سامانه سهمیه بندی طلاق ( سامانه طلا ) ثبت نام کنن
و 3 ماه دیگه نوبتشون بشه و در این فاصله تورم بالا بره … تکلیف چیه؟
آیا مهریه مشمول تعدیل میشه؟
اگر در این فاصله پدر زن پولدار فوت کنه و مرد تبدیل بشه به نمونه عملی
” هر چی بخوای همون میشم “، تکلیف چیه ؟
یا مثلا مادرزن که منشاء همه درگیریها و گیس کشیدنها بوده، طوریش بشه.
آیا فرایند به عقب برمیگرده؟
اعداد اختلاس را بهتر هضم کنیم !
یکی از بزرگترین مشکلات مردم این زمونه، تصور صحیح از اعداد اختلاس و تعداد صفرهای اون
هستش.
بهراستی چه باید کرد؟
من از زور بیکاری، در این فقره خیلی کار کردم. به نتایج جالبی هم رسیدم.
مثلا سه هزار میلیارد تومان، حدودا برابر میشه با دیه ده هزار مرد مسلمان !
از نظر مفهومی هم مقایسه کاملا درستیه.
چونکه فرد مختلس، ده هزار بار میمیره و زنده میشه تا پولها را به سلامت برسونه به
یک جای امن. فکر کردین کار ساده ایه؟
یک اختلاس پیش پا افتاده در شعبه بانک رو در نظر بگیرین.
اولا تنهایی که نمیشه. پس باید تیم تشکیل بدی.
ثانیا باید افراد تیم رو درست چینش کنی. طرف برونگرا باشه نمیشه. چون میره به همه میگه.
خیلی درونگرا باشه نمیشه. چون ممکنه پولها رو پیچ بده و تنهایی بالا بکشه .
بازرسی رو یک جور باید دست به سر کنی بازرسی ویژه و بازرسی کل رو یک جورای دیگه.
هر روز هم تلویزیون مراسم محاکمه اختلاسگران رو نشون میده، که باعث بالا رفتن استرس
مختلسین عزیز میشه.
تازه پولها که بیاد دستت خودش اول مکافاته.
سریع باید ارز کنی بفرستی اونور آب. اونهم با این قوانین دست و پاگیر ضد پولشویی و
تحریمهای ظالمانه، کار خیلی سختیه. بخوای یک حواله بزنی، اجدادت میان جلوی چشمت.
از قبلش هم باید خانوادت رو خارج کردهباشی. یعنی یک برنامهریزی دقیق لازم داره.
خلاصه کار خیلی سنگینیه. برای اختلاس باید خلاقیت، برنامهریزی، ریسکپذیری و پشتکار رو
با هم داشتهباشی.
لطفا بین خطوط برانید
آخه این چه تقاضای بیخودیه که از مردم میکنید؟
معلومه شما ملت ما رو از نظر روانشناسی، با سایر ملل اشتباه گرفتید.
مردم ما از اینکه بین هر چیزی قرار بگیرند، متنفرند. اصلا یک جورایی قلبشون میگیره.
حالا میخواد بین خطوط باشه یا بین مردم دیگه!
دقیقابههمین دلیل، صف مترو و اتوبوس رو پیچ میدن، یواشی خودشون رو به سر صف میرسونن.
صف پمپ بنزین، بههمین ترتیب. صف پیچیدن تو بزرگراه و انشعابات مربوطه که اصلا خوراکه.
صفهای نذری و اقلام مفت رو که دیگه نگم. اوج خلاقیت رو اونجا میشه دید.
ملت عزیز بهانههایی میارن و قصههایی سرهم میکنن که چخوف ننه مرده اگه زنده بود،
تمام کتابهاش رو تو پیت حلبی آتش میزد و پایین تنه رو باهاشون گرم میکرد.
چرا پیتزا زد رو دست ساندویج کالباس؟ چون کالباس هم بین نون قرار میگرفت و برای مردم ما
خوشایند نبود.
البته استثنائاتی هم وجود داره. مثلا قشر زحمتکش جیببر، باید در اتمسفر شلوغ و بین مردم قرار بگیرند، تا بتونن کاسبی کنن. اساسا این قشر همیشه مردمی بوده و هستن.
یا کاندیداها که بهصورت فصلی و دلی مردمی میشن، بهخصوص در ایام انتخابات!
یا وقتی که پای مرگ و زندگی در میون باشه، مثل سولاریوم.
بنابراین غیر از شرایط خاص، لطفا مسئولین درخواست نکنند که راه نداره.
نوشتههای ذهن طنزپرداز خیلی خطرناک
ادب آداب دارد مرکب آب دارد
خدا بگم صاحب این اثر رو چیکار نکنه. اصلا ریشه بسیاری از نابسامانیهای مملکت همین بیته.
البته اون بیچاره نیتش خیر بوده. میخواسته بگه مودب بودن آدابی داره و به هر ژیگولی
که اسپورتیج سواره، نمیگن باکلاس.
بعدش برای اینکه قافیه جور در بیاد ، بحث آب و مرکب رو پیش کشیده.
ولی طفلی خبر نداشته که ملت با مصرع اول اصلا حال نمیکنن .
ولی برعکس مصرع دوم عجیب به دلشون مینشینه .
از اون به بعد با تقلید از مرکب، ملت سعی کردند تا تو همه چیز آبکنن.
توی شیر، توی دوغ، توی آب شفتالو، توی شربت سفالکسین!
البته تو بعضی چیزها نمیشد آب کرد. مثل کباب کوبیده. خوب این مشکل بزرگی بود که فقط میتونست با خلاقیت و هنر ایرانی حل و فصل بشه.
در نهایت بعد از جلسات کارشناسی و همفکری فراوان، مقرر شد نون خشک و جوش شیرین و آشغال گوشت رو به جای آب استفاده نموده و محصول نهایی رو در جوارح مشتری بدبخت
فرو کنند.
بعدش صدای کارمندها در اومد که آقا پس ما چی؟ اینبار راه حل خیلی گلابی بود .
قرار شد اونها هم تو ساعات کاری و اضافه کاری و ماموریت، تکنیک اغراق رو به کار ببرن و
یک ساعت 40 ساعت کنند.
بعضی از کارمندها، مثل کارمندهای بانک که همیشه عین ماهی زنده، تو استخر ماهی تره بار،
تو تیررس مشتریان بوده و مجبورن خودشون رو فعال و پرجنب و جوش نشون بدن، حقشون این وسط ضایع میشد.
قرار شد اونها هم تو وثایق مشتریان اغراق کنند و امکان اخذ وامهای بالا رو فراهم کنند.
درنهایت نوبت به مسئولین رسید که این عزیزان هم با آب بستن به وعده وعیدها، بهخصوص
در ایام انتخابات، این سنت حسنه ایرانی رو به زیباترین وجه ممکن، زنده نگه داشتند.
کی گفته بود زن بگیری ؟
خرجی ات رو از من بگیری ؟
این شعر، یادگار مقطعی پرافتخار از تاریخ این مملکته!
بله قدیم ندیما، زندگی زیباییهای خودش رو داشت. مردها، واقعا مردی میکردن.
ضعیفه تو خونه با یک دست آشپزی و با دست دیگه خیاطی و با پا ننوی بچه رو تکون میداد.
ناگهان طلاقنامه میومد درخونه، انگاری که پیک برتری چیزیه. یا مثلا تبلیغ اسنپ مارکته!
آقای خونه هم که از چند هفته پیش برنامهریزی دقیق کردهبود، به نفر نیمکت نشین با چشمک علامت میداد که خودش رو گرم کنه و آماده ورود به زمین بازی بشه. تنها کاری که لازم بود
آقا انجام بده، برداشتن خرجی از نفر قبلی و انتقال به نفر جدید بود که با پر کردن چند تا فرم ساده در بانک انجام میشد .
بعدشم، شبها، میرفت خونه جدید که مثلا سه تا کوچه با محل وقوع منزل قبلی فاصله داشت.
همین و همین!
ضعیفه هم هیجکاری از دستش برنمیاومد. فقط میتونست یک سری شعر و ور بخونه که
دق دلیش رو تخلیه کنه.
تازه این روال کار مردای معمولی بود. اونایی که خیلی مرد بودن، به کار تیمی اعتقاد عجیبی داشتن. بازیکن قبلی رو هم از زمین اخراج نمیکردن، بلکه همه مجبور بودن تا در کنار هم بازی کنن. هیچ اعتراضی هم پذیرفته نمیشد.
الان از مردی فقط اسمش مونده. باید سهمیهطلاق بگیری، دادگاه بری، مهریه بدی و هزار
جور خفت بکشی که از یک حق ساده استفاده کنی.
عوامل و ریشههای اختراع برق
میگن مخترع برق، زن سلیطهای داشته که دائم غر میزده. علاوه برغر جیغ هم میزده و دست بزن هم داشته. خلاصه همه چی تموم بوده!
مخترع بینوا هم قبل از برق، 999 چیز دیگه رو هم اختراع کردهبود.
دائم تو آزمایشگاه بوده و همین انگیزه کافی رو به زنه میداده با اراده شاختری به کارهاش
ادامه بده.
به همین خاطر، دائم زنه سرش غر میزده که مثلا خاک تو سرت با این همه اختراع بدرد نخورت!
هنری فورد رو نگاه کن . ماشین ساخته، شبهای جمعه و سیزده به در خانواده رو باهاش میبره
پیک نیک.
تو چی؟ رفتی دستگاه شمارش رای ساختی که وزارت داخله به بهانه تست ازت گرفتن و
پس ندادن. تازه بهجرم شایبه تقلب و تشویش اذهان، سه ماه رفتی آلکاتراز !
یا رفتی گرامافون ساختی! عروسیه عمت رو میخوای بگیری؟
دیدی که اونجا هم بهبهانه اشاعه فحشا، ممنوع الاختراع شدی.
لابراتوار تقطیر ساختی! اونجا هم به ظن ساخت مشروبات تقلبی گرفتنت.
شانس آوردی که داداشم منکرات آشنا داشت. وگرنه شلاق رو نوش جون کردهبودی.
چند بار هم بین دعوا زنه هیزم نیمه سوخته رو پرت کرده بود و گفته بود:” این تو چیز بابات، منظورم تو قبر باباته!”
یکی دو بار هم، چراغ نفتی رو پرت کرده بود که نزدیک بود خونه رو آتش بزنه .
برای همین مخترع بیچاره عزمش رو جزم نمود که برق رو اختراع کنه که زنه نتونه کارهای خطرناک انجام بده .
نهایتا برق خود زنه رو میگرفت خشک میکرد که اونروز، روز عید مخترع هیزم پدر میشد.
چادرت رو دیدم از سرت افتاده/بگو بینم اون کیه پشت سرت راه افتاده
واقعا از این شعر، کلی سجایای اخلاقی و ویژگیهای ممتاز ایرانی جماعت میباره.
1- بدبینی و قضاوت سریع: چون چادر از سر معشوق افتاده، پس حتما با یکی ریخته روهم.
بابا شاید باد اومده که چادرش افتاده. شاید از تره بار خرید کرده، بار سنگین بوده اومده
دستش رو عوض کنه، یک لحظه چادرش رها شده.
شاید چادرش رفته زیرپای کسی، شاید لای پله برقی گیر کرده.
اصلا شاید یکی افتاده دنبالش، خواسته از دست اون فرار کنه چادرش افتاده.
2- زن ستیزی: بخصوص که در بیت بعدی طرف میگه میکشمت، شر میشه.
یعنی مهم نیست که کشتهمیشی، مهم اینه که بعدا برای من شر درست میشه و باید برم
آب خنک بخورم.
3- عدم توانایی مذاکره برد-برد
اصلا ما ایرانیها به مذاکره برد-برد اعتقادی نداریم. همش دوست داریم برای طرف شاخ و شونه کشیده، یک جورایی حالشو بگیریم. میزنم و میکشم و آشنا دارم …
نمیدونم واقعا کی قراره به مذاکره به عنوان یک مهارت بسیار مهم و کارگشا نگاه کنیم .
کرونا، کرولا، او لالا
ویروس کرونا چندی است که در کشور شایع شده و موجب زحمت و نگرانی مردم رو فراهم کرده.
ولی به نظرم نباید به همه چیز منفی نگاه کرد. همیشه نکات مثبتی هم وجود داره.
چقدر مسئولین خودشون رو جر دادن که بابا اینقده بیخودی دور دور نکنید. چی از جون خیابونا میخواین. پدر مصرف بنزین رو درآوردین. هوا از مرز آلودگی گذشت، به مرز چندش رسیده.
اصلا گوش شنوایی نبود.
حالا مردم از ترس کرونا چسبیدن به خونه، اصلا بیرون نمیان.
همه کارها اینترنتی انجام میشه و تهران تبدیل به بزرگترین شهر دیجیتال دنیا شده.
مشکل ترافیک کاملا حل شده و کیفیت هوا، پریده بالاتر از حد سالم.
علاوه براین، میزان برخی از جرایم و مفسدهها، کاهش چشمگیری داشته.
بهرحال یکی از راههای اشاعه کرونا تماس انسان با انسانه.
خیلی از مشاغل مفسدهای هم مستلزم این تماسه.
مثلا کلاهبردارها، اول باید رو در رو مخ طرف رو بزنن بعد سرش کلاه بگذارن.
جیببرها اول با یک تماس سطحی حواس طرف رو پرت میکنن و بعدش جیبشو میزنن.
یا برخی مشاغل دیگه هم هستن که تماسهای عمیقتری رو مطالبه میکنن.
حالا فرض کنید طرف بخواد با ماسک مخ بزنه یا با دستکش جیب کسی رو بزنه یا با بدبختی و
هزار ترس و لرز، تماسهای نزدیکتر و دوستانهتری رو برقرار کنه.
همچنین حجاب که همیشه دغدغه مسئولین بوده، امروز با وجود کرونا، در بالاترین حد استاندارد رعایت میشه و روبنده هم به پوششهای معمول اضافه شده.
علاوه براین، مردم عزیز یاد گرفتن که با صرفه جویی و جلوگیری از اسراف هم میشه زندگی کرد.
آخه کرونا که اومد، ملت در یک حماسه کاملا ملی و فراگیر، کلیه داروخانهها رو از وجود مواد
ضد عفونی کننده، کاملا پاک کردند و هرچه بود رو در انبارهای داخلی، کنار سکه و دلار
جاساز نمودند.
بعد از این شیرینکاری، داروخانهها پنبه الکلی رو بهصورت محدود و داخل کیسه توزیع میکنند که به همه برسه، عین گوجه سبز نوبرونه!
این مورد به پنبه الکل کیسهای ( بر وزن چای کیسهای ) معروف شده.
مردم هم خودشون رو با این وضعیت سازگار نمودند و الگوی مصرف رو به ناچار اصلاح نمودند.
بهرحال امیدواریم این ویروس سریش، هر چه سریعتر دست از سر مردم خوبمون برداره و دوباره عروسیها و روبوسیها رونق بگیره.
کرونا، لیموترش و …
کرونا، ویروسی از خانواده سارس و مرس هستش که اتفاقا ضعیفترین عضو خانواده محسوب میشه و همه تو سرش میزنن. یکی بهش میگه برو نون بخر، اون یکی میگه جورابم رو بشور
سر راه آفتابه رو هم پرکن بیار!.
البته ویژگیهای منحصر به فردی هم داشت. اول اینکه بچه سرتق خونه بود و رو همه چیز
خیلی سریش میشد. مثلا اگه دوچرخه میخواست، اینقده جیغ میزد تا براش بخرن.
برا همین الان اگه رو جایی بشینه، تا هشت نه ساعت جا خوش میکنه و بلند نمیشه.
از طرف دیگه، خیلی اجتماعی بود و سریع تو دل همه نفوذ پیدا میکرد.
عین پسر همسایه بالایی ما. نمیدونم چی داره که زود با همه دوست میشه.
هر روز با یکی میاد و میره. البته گاهی هم با یکی میاد و تا یک هفته نمیره.
بگذریم!
خلاصه اینقده به کرونا زور میگفتن که تصمیم گرفت معادلات رو عوض کنه و
سری تو سرا در بیاره. عزمش رو جزم کرد و از چین شروع کرد ولی از اول ایران رو زیر نظر
گرفته بود.
تا اینجای کار هم دست به کارهای بزرگی زده .دانشگاه و زایشگاه و ورزشگاه و نمایشگاه و
کنسرتگاه رو تعطیل کرده. تو مملکت همه چیز رو قحط کرده از ماسک و پنبه تا
لیمو ترش و انبه.
البته کور خونده. نهایتا با اتحاد مردم و همت مسئولین، بعیده اینجا بتونه کاری از پیش ببره.
جادههای شمال … اون همه کرونا
جادههای شمال محال یادم بره. اون همه عشق و حال …
البته دانشمندان ثابت کردن که هیچ امر مطلقا محالی وجود نداره و همه چیز امکانپذیره.
اما به نظر من جادههای شمال، مثال نقضی است بر نظریه دانشمندان.
چون بحث شمال و متل قو و عشق و حال بعدش، توی ژن مردم ما فرو رفته و ممکنه اسم
خودمون رو فراموش کنیم، اما رویای جاده رو همواره در ذهن داریم و از هر فرصتی
برای پناه بردن به اون، استفاده میکنیم.
حالا میخواد عید باشه، عزا باشه، آلودگی هوا باشه، تصادف شهاب سنگ با زمین باشه.
خیلی فرق نمیکنه.
در آخرین شاهکار از این دست، مسئولین بهداشتی، مدارس رو بعلت کرونا تعطیل نموده و
به همه التماس کردن تا در منازل مانده و کمی با خود قرنطینهگی، سرگرم بشن.
مردم حرف گوش کن ما هم فرصت رو غنیمت شمرده و در گروههایی متشکل از چندین خانوار، ، کرونا رو زیپ شلوار خودشون هم حساب نکردن و زدن به دل جاده شمال.
جایی که خودش بیشترین تعداد مبتلایان به کرونا رو داره و بهعبارتی خانه دوم کرونا
محسوب میشه.
البته برای حفظ ظاهر هم شده، تعدادی ماسک دست ساز پاره پوره نصب کردن که مثلا
ما حواسمون هست. الکل هم که همیشه تو بار و بندیل سفر شمال پیدا میشه.
میگن برای روشنایی استفاده میشه، چون اونجا خاموشی زیاده.
اگه نباشه، جوجهکباب رو چجوری میخوای بخوری؟ تو تاریکی که حال نمیده.
ویروس کرونا که شاهد این صحنهها بوده، رسما قاطی کرده و میخواد به زودی به چین برگرده تا سر به بیابان سین کیانگ گذاشته و شنهای روان رو گاز بگیره. بعدشم بیست بار پابرهنه دور دیوار چین بگرده و به جد و آبادش لعنت بفرسته تا کمی اعصابش آروم بگیره.
بابا این غربیا چرا اینجورین؟!
مردم غرب خیلی مردم بدی هستند و تمام صفات اونها زشت و رذیله میباشد.
مثلا فرت و فرت دروغ میگن. معلوم نیست چه خبرشونه.
غربیها قبلا پادشاهی داشتن که آرزو میکرد خداوند کشورش رو از دروغ و خشکسالی حفظ کنه.
معلوم نشد آن مرحوم چه نافرمانی در پیشگاه خداوند انجام داده بود که دعایش وارونه
مستجاب شد.
خلاصه سلام و علیک غربیها دروغ، احوالپرسی دروغ، قهر و آشتی دروغ، کسب و
تجارتشان دروغ، دفتر و دستک و مالیاتشان دروغ.
دولتهای غربی هم که این وضعیت رو میبینن، تو دلشون میگن: ” حالا ما رو پیچ میدین؟
صبر کنین چنان تلافی کنیم که نفهمین از کجا خوردین”
بعدش اونا هم به ملت دروغ میگن و بر سر دروغ گفتن رقابت راه میوفته .
در این کشورها، دروغ فقط به کارهای خفن مثل مالیات تکلیفی و کتمان درآمد اختصاص نداره .
برای سادهترین و الکی ترین چیزها هم دروغ میگن.
بعدش هم برای اینکه دروغ خودشون رو به کرسی بنشونن، آی قسم میخورن که نگو.
به جان خودم، به مرگ خودت، به جان مادرم، به جان بچهام، به روح پدرم، بهنان و نمک، به
سبیل مبارک، به شب جمعه، به مقدسات …
بابا حرف راست که این همه قسم و آیه لازم نداره.
ادامه دارد …
کرونا رو دو سوته مدیریت میکنیم، سه سوته نابود !
بهقول قدیمیها، هنر نزد ایرانیان است و بس!
اصلا ما ایرانیها مرکز همه دنیا و منشا تمامی تحولات هستیم.
از علوم غریبه و آشنا بگیر تا علوم طبیعی و مصنوعی.
اما غربیها، که افرادی دروغگو و کلاشی هستند همیشه سعی کردن این حقایق رو کتمان کنند و وضعیت رو وارونه جلوه بدن. خودشون هم میدونن که حتی فکر غیبت ایرانی جماعت حتی
برای یک روز، به اندازه ویروس کرونا ترسناکه.
گفتم کرونا! این ویروس مرموز، غربیهای هزار چهره رو رسوا کرد.
اولا که کلیه پروازهاشون رو به چین متوقف کردن و یک جورایی به چینیها فهموندن که
خوش اومدین. بفرمایین. این از مهمون نوازیشون.
ثانیا تمام افراد مشکوک به کرونا رو قرنطینه کردن و تحت درمان اجباری گذاشتن .
اینم از حقوق بشرشون.
تازه به همین هم اکتفا نکردن و از افراد، تو اون حالت بیماری کلی بازجویی کردن که کجا بودی،
با کی بودی از کجاها رد شدی. بابا یارو شاید نخواد بگه از ترس زنش. پس حریم شخصی
چی میشه؟
مثلا اگه طرف تو یک کارنوال بوده، تمام اعضای کارنوال رو گرفتن، کردن تو قرنطینه .
هرچی گفتن بابا کارنوال ما با مجوز وزارت ارشاد بوده. بعدشم کاری نکردیم.
فقط خوردیم و حرکات موزون در آوردیم. گاهی هم حرکاتمون نامیزون بوده و تلو تلو خوردیم. بعدش هم گرممون شده، برای لحظاتی لباسمون رو کندیم دوباره پوشیدیم.
خوب دستشویی عمومی هم دور بوده، همون گوشه کنارا زدیم بغل تخلیه کردیم.
اصلا که چی؟ جنایت که نکردیم.
اما هرچی این بیچارهها التماس کردن، در دل سیاه مامورین بهداشت اثر نکرده و همشون
رو بردن.
از اونطرف به کارمندان گفتن از خونه کار کنید، حقوقتون رو میدیم. مال بابامون که نیست. میبخشیم.
به شرکتها وامهای تپل مپل دادن تا تو این اوضاع مثلا ورشکست نشن.
تازه دولت قراره صد در صد مالیات شرکتها رو ببخشه. این هم از نظم و انضباط و
صرفهجویی مالی.
اونوقت تو کشور ما چهار تا آقازاده خوشفکر، اختلاسی چیزی میکنن یا برای دوستاشون وامهای کلان جور میکنن، فریاد وا انجیلای عزیزان بلند میشه که فساده آی فساده.
حالا خوبه برای تعداد معدودی از اطرافیان وام جورکردن، اگه مثل شما در رو باز میکردن
و به همه میدادن چیکار میکردین.
مخاطرات پز دادن با فلسفه
آقای تازه داماد که اتفاقا دانشجوی فلسفه بود، قرار شد برای تعطیلات نوروز بره ویلای پدرزن
در شمال. البته به اتفاق عروس خانم.
اونجا که رسیدن، بعد از ناهار رفتن تو استخر، شلنگ تخته بندازن.
داماد نیمچه فیلسوف خواست اظهار وجودی بکنه، گفت: “در یک استخر فقط یک بار میشه
شنا کرد”
منظورش این بود که انسان و آب، مدام در حال تغییر و تحولند.
طفلی نمی دونست که با این حرفش، حکم فلاکت خودش رو امضا کرده.
اولا : تا آخر عید، دیگه نتونست از استخر استفاده کنه، وگرنه خودش ضایع میشد.
ثانیا: هر روز مادرزنش جلوش غذای مونده میگذاشت. اگه اعتراض میکرد.
اعتراض جایی نداشت.
چون غذا مرتب در حال تغییر بود و اصلا کهنه نمیشد.
ثالثا: زنش هر روز میرفت یک خروار خرید میکرد.
هرچی میگفت: “بابا دیروز کلی خرید کردی.”
زنه میگفت:”دیروزی که من نبودم.”
رابعا: روز آخر عید پدرزن جان که بسیار اهل شوخی خرکی بوده و قبلش هم یحتمل چیزی
استعمال نموده بود، لگدی محکم حواله بخش پربارش شکم داماد نمود.
بطوریکه طرف تا یکماه همینطوری آویزون بود. آویزون بیمارستان و دکترها.
وقتی هم که از حکمت این کار سوال کرد، پاسخ شیخ این بود: “هرهرهر… اون که من نبودم!”
کرونا خط قرمزها رو قلقلک میده
در خبرها اومده بود که خیلی از عزیزان دچار سوء مصرف الکل شدن.
یعنی برای رهایی از دست کرونا و غم و غصه زندگی، به درمانهای الکلی رو آوردن.
اگه کسی هم چیزی بگه جواب میدن: ” چیه؟ نمیبینی کرونا بهم مشکوک شده؟ “
بهرحال چون عزیزان برای بازیابی سلامتی، خیلی عجله داشتن، یکم زیاده روی هم کردن و سروصدای خانواده و همسایهها رو درآوردن.
پیشنهاد میشه، برای جلوگیری از بروز این صحنهها، وزارت بهداشت، خودش این نوشیدنیها رو بصورت سهمیهبندی در اختیار افراد مشکوک قرار بده.
اصلا میشه بیمارستانها، رو مسئول سرو این اقلام نمود که سوء مصرف هم بوجود نیاد.
خوب مسلمه که خشک و خالی نمیشه و تکونی، قری چیزی هم بعد از مصرف
خالی از لطف نیست و بد جور میچسبه.
خوشبختانه، این موارد در مراحل قبلی مجاز شدن و مشکلی از بابت اونها وجود نداره.
درنهایت پزشکان و پرستاران عزیز که همیشه از کمبود امکانات دارویی شکایت دارن،
با اجرای این طرح، رضایت و نشاط بیشتری خواهند داشت و با تحرک بیشتری به کارشون
ادامه خواهند داد. خیلی خوش اخلاقتر هم میشن در ضمن.